به نام خدای بزرگ و مهربونی که ما دو تا رو به هم رسوند..سلام عشقمالان بعد از سالی اومدم تو وب خاطراتمون دیدم نزدیک به یکسال و نیمه که نیومدم اینجاچی بگم که خیلی اتفاقا افتاد تواین مدت..تو نجات پیدا کردی از دست چیزی که سالها درگیرش بودی با کمک خدامن تو ازمون استخدامی سری دوم..اتفاق اولی که خیلی خوشحالمون کرد18مرداد98افتاد..و اتفاق بعدی که قبول شدنم بود تو19تیر400افتاد..خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که انقد همیشه هوامونو داشته..چقد خیر پیش پامون گذاشت..من رفتم تو یه بخشی که دوست نداشتم برماوایل خیلی اذیت میشدم و هر وقت میومدم خونه غر میزدم و تو رو هم اذیت میکردم و همش میخواستم از اونجا فرار کنم ولی غافل از اینکه خدا خیرمنو تو اون بخش گذاشته..به نفعم شد که اونجا بودم و الانم جوری بهش عادت کردم که باید با چوب ا اونجا بیرونم کنن..بچه ها رفتن تو حیاط بازی کنن منم از فرصت استفاده کردم و اومدم یه سر به اینجا زدم..تو هم رفتی خونه مامانت پیش جیک..جیک رو پریروز اوردیش خیلی بامزست..این روزا بخاطر اوضاع کرونا خیلی شلوغ شده و خیلی مریضا زیاد شدن..تو هم بخاطر شرایط بیماری همش کارت تعطیل میشه..الانم میخوام برم برای گزینش بخونم..ان شاءالله که خدا کمکم کنه و اینم رد کنم به خوبی و خوشی و بیام بعد از یسال اینجا بنویسمراستی ز هم بلاخره مامان شد..دو تا نی نی خوشمزه..هنوز بعد از دو سه ماه نتونستیم ببینمیشون به خاطر شرایط و درگیریشونان شاءالله که هر چه زودتر بشه دیدشون..خیلی دوست دارم خدا جونم عشق منخیلی دوستت دارم عشقم خدا رو شکر میکنم به خاطر داشتن تو و این زندگی بخاطر مردی که همیشه و همه جا پشتم بوده و هست و هوامو داشتهخدا خیلی منو دوست داشت که تو رو بهم داد خییییییییییییلی تاريخ خاطرات من و عشقم...
ادامه مطلبما را در سایت خاطرات من و عشقم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : elove-story-m-f0 بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 6:18