lOve stOry_181

ساخت وبلاگ

به نام خدای یزرگ و مهربونی که ما دو تا رو بهم رسوند​​​​​​

سلام عشقم.. 

خیلی دوست دارم زود ب زود بیام و بنویسم خاطرات قشنگمونو اما وقت نمیکنم.. از یه طرف کار از یه طرف ور رفتن با این دوتا فنچای شیطون.. 

دیروز عصر اومدیم خونه مامانم اینا بعد از یکماه و بعد از دو هفته ک نی نی دنیااومده.. دیروز صبح کار بودم و بعد از اومدن خونه وسایلا جمع کردم و سریع ریخیتم تو ماشین و اومدیم اینجا نتونستم استراحت کنم خیلی خسته بودم از طرفی هم ارش همش میگفت راهش ببرم دیگه احساس میکردم دارم غش میکنم الانم همگی خوابین ولی من بیدار شدم دیگه​​​​​​

خلاصه اینکه یکماه قبل تولد ارش رو گرفتیم و سریع برگشتیم خونمون.. الان من تمدید زدم طرحمو تا سه ماه دیگه.. ازمونم قبول نشدم..تو هم فعلا تو همون شغلی خدا رو شکر خوبه..

خدایا شکرت بخاطر همه چی خیلی دوستت دارم

خاطرات من و عشقم...
ما را در سایت خاطرات من و عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : elove-story-m-f0 بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1398 ساعت: 4:10