lOve story_182

ساخت وبلاگ

به نام خدای بزرگ و مهربونی که ما دو تا رو به هم رسوند..

سلام عشقم

الان بعد از سالی اومدم تو وب خاطراتمون دیدم نزدیک به یکسال و نیمه که نیومدم اینجا

چی بگم که خیلی اتفاقا افتاد تواین مدت..تو نجات پیدا کردی از دست چیزی که سالها درگیرش بودی با کمک خدا

من تو ازمون استخدامی سری دوم..اتفاق اولی که خیلی خوشحالمون کرد18مرداد98افتاد..و اتفاق بعدی که قبول شدنم بود تو19تیر400افتاد..

خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که انقد همیشه هوامونو داشته..چقد خیر پیش پامون گذاشت..من رفتم تو یه بخشی که دوست نداشتم برم

اوایل خیلی اذیت میشدم و هر وقت میومدم خونه غر میزدم و تو رو هم اذیت میکردم و همش میخواستم از اونجا فرار کنم ولی غافل از اینکه خدا خیر

منو تو اون بخش گذاشته..به نفعم شد که اونجا بودم و الانم جوری بهش عادت کردم که باید با چوب ا اونجا بیرونم کنن..

بچه ها رفتن تو حیاط بازی کنن منم از فرصت استفاده کردم و اومدم یه سر به اینجا زدم..

تو هم رفتی خونه مامانت پیش جیک..جیک رو پریروز اوردیش خیلی بامزست..

این روزا بخاطر اوضاع کرونا خیلی شلوغ شده و خیلی مریضا زیاد شدن..تو هم بخاطر شرایط بیماری همش کارت تعطیل میشه..

الانم میخوام برم برای گزینش بخونم..ان شاءالله که خدا کمکم کنه و اینم رد کنم به خوبی و خوشی و بیام بعد از یسال اینجا بنویسم

راستی ز هم بلاخره مامان شد..دو تا نی نی خوشمزه..هنوز بعد از دو سه ماه نتونستیم ببینمیشون به خاطر شرایط و درگیریشون

ان شاءالله که هر چه زودتر بشه دیدشون..

خیلی دوست دارم خدا جونم عشق من

خیلی دوستت دارم عشقم 

خدا رو شکر میکنم به خاطر داشتن تو و این زندگی بخاطر مردی که همیشه و همه جا پشتم بوده و هست و هوامو داشته

خدا خیلی منو دوست داشت که تو رو بهم داد خییییییییییییلی 

تاريخ چهارشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۰سـاعت 17:30 نويسنده F| |

خاطرات من و عشقم...
ما را در سایت خاطرات من و عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : elove-story-m-f0 بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 6:18